 
						 
											
									استودیو نگاتیو
از اینکه آتلیه ما را برای ثبت خاطرات خود انتخاب نموده اید سپاسگزاریم. آتلیه نگاتیو با 6 سالن مجزای بارداری و بزرگسال،
کودک ، نوزادی ، مناسبتی ، بارداری و بزرگسال و روف گاردن، همچنین عکاسی و تصویر برداری در فضای باغ و پارک، منزل، مراسمات و…  و سالن زیبایی  و آرایشی  در خدمت شماست.
موافقید بریم یکم آتلیه ی نگلاتیو رو بشناسیم ؟!
اولش بهتره ک بگم این عشق و تلاشه که نگاتیو رو ساخته
خانوم محمدی متولد 1367 هستند کارشناس ارشد عکاسی ، که از 17 سال ، با کوچولوها به عنوان مربی نقاشی فعالیت رو شروع کرده و در سال 1394 آتلیه ی تخصصی کودک رو افتتاح کردند .
آقای مغربی متولد 1364 هستند کارشناس ارشد مکانیکی دارند و در حال حاظر ارشد MBA می خونند و از سال 1400 به صورت تمام تایم به مجموعه پیوستند و در کنار خانوم محمدی هستند.
همان طور که گفتیم آتلیه ی نگاتیو در سال شهریور 1394 در رشدیه ی تبریز افتتاح شد که کل آتلیه و انبار و انتخاب و همه چی باهم 25 متر هم نمی شد .
هیجانی که اون روز ها خانوم محمدی داشتند غیر قابل وصفه !
هر چند کوچیک ، اما کسب و کار خودشون رو داشتند شروع میکردند ! البته که کنارش هنوز خانوم معلم بچه ها هم بودند.
در سال 94 آتلیه ی نگاتیو هیچ تمی نداشت و فقط عکس های ساده میگرفتند و بعد ها تصمیم گرفتند وسایل های ساده و کاربردی به آتلیه اضافه کنند مثل باکس کادو و عدد و…
و اولین تم های آتلیه ! اوایل سال 1395 سه تا کیک نمدی که بابای خانوم محمدی درست کرده بود و کلی عدد و نوشته ی یونولیتی و… به آتلیه اضافه شد .
اون روز ها ماهی 30/40 نفر مشتری داشتند و همکارا عکاسی می کردند و خانوم محمدی ادیت و…
مسابقه میذاشتند و به برنده جایزه می دادند و از بچه های دوست و آشنا و فامیل عکاسی می کردند و خلاصه تلاش می کردند که یه رزومه جمع کنند برای خودشون…
تا اینکه خرداد 1395 تصمیم گرفتند هر کس برای خودش کار کند و خانوم محمدی کودک رو عکاسی و ادیت کنه و دوستش بزرگسال رو…
و شاید این شروع قصه رشد نگاتیو بود .
وقتی تنهایی کار رو ادامه دادند هر روز ایده های جدید ب ذهنشون می رسید ، خانوم محمدی هی کلاس های مختلف آموزشی میرفتند تا دانش شون رو بیشتر کنند .
کم کم تعداد مشتری ها به ماهی 50/60 نفر رسیده بود ! اما باز هم میتونستن خودشون اوکی کنند
بهمن ماه 1395بود که دیدند حجم کار زیاد شده بود و در آمد هم در اون حد نبود که بشه کادر ثابت اضافه کرد ، اینجوری شد که اولین کادر نگاتیو مرضیه لطفی به صورت دور کار اضافه شد .
سال 1396 هم بد نبود مشتری ها معمولا روند رشد داستن اواخر تابستون خاله سمیرا که الان تو بخش اجرای تم هم فعالیت داره و عمو سعید که الان مدیر بخش ادیت مجموعه هست به جمع نگاتیو اضافه شدند ، اما نقطه اوج نگاتیو برمیگرده به یلدای 96
یک تم ساده اقای محمدی (بابای خانوم محمدی) به پیشنهاد خانوم محمدی یک تم ساده درست کردند ، اوایل آبان ماه بود که خانوم محمدی جسارت به خرج دادند و از بلاگرهای کودک اون زمان دعوت کردند بیان برای عکاسی تو اتلیه .
بعد از عکاسی وقتی عکس ها رفتند پیج بلاگر ها از فرداش سیل عظیمی از خواهان تم یلدا رو داشتند روز ها عکاسی میکردند و شب ها ادیت ولی باز هم عکس ها نمی رسید .
تم کریسمس هم اضافه شد و اونم کلی طرفدار داشت از همه جای شهر ها برای عکاسی می آمدند و مشکل اصلی این بود که یک جا فقط برای عکاسی بود (تم یلدا چیده می شد و بعد عکاسی جمع میشد و تم کریسمس چیده میشد )
تعداد مشتری ها زیاد شده بود و به خیلی ها گفته می شد که امکان عکاسی نیست و بعضا هم انتخاب ها در لپ تاپ تو ماشین انجام میشد ، اتاق انتظار نداشتند و تو ماشین منتظر می موندند و در به سالن عکاسی باز می شد و خیلی مشکلات دیگر .
خلاصه که شرایط سخت بود اما اجاره ی جای بزرگتر براشون سخت تر بود .
بالاخره دل رو زدند به دریا و شعبه ی اول زعفرانیه رو افتتاح کردند یه مکان 90 متری که فکر می کردند دیگه بزرگ بزرگه .
شروع کردند به دیزاین و اسباب کشی و اردیبهشت ماه 1397 افتتاحیه گرفتند.
از اردیبهشت سال 1397 تا آبان 1398 فقط یک شعبه بود کل عکس ها (نوزادی ، بارداری ، مناسبتی ، تولد و خانوادگی و… ) در یک سالن انجام می گرفت .
حجم کار زیاد بود و یک سالن کافی نبود ، یک اتاق که انبار شده بود رو تبدیل کردند به سالن نوزادی ولی باز هم حجم مشتری و ظرفیت آتلیه هم خوانی نداشت .
و اینجوری شد که به فکر شعبه ی دوم افتادند و شعبه ی دوم آبان ماه 1398 افتتاح شد .
شعبه ی اول برای بخش های رزرواسیون و عکاسی تم های مناسبتی بود و شعبه ی دوم با سه سالن برای عکاسی کودک و بزرگسال و نوزادی بود.
در طی این سال ها خانوم محمدی هم در دوره های مختلف داخل و خارج شرکت می کردند .
شعبه ی دوم تازه راه اندازی شده بود و کلی تو ذوق بودند که بهو کرونا اومد .اوایل فقط سه و چهار نفر از همکارا قبول می کردند بیان برای عکاسی از مشتری هایی که وقتشونو کنسل نمی کردند .
بعد ها دیگه کلا تعطیل کردند اوضاع مالی اصلا خوب نبود و امیدشون به آینده و زندگی نرمال روز به روز کم تر می شد ، هر روز دستور العمل و خبرهای جدید !
بعد از یه مدت کم کم فعالیت رو دوباره شروع کردند اوضاع مالیشون تعریفی نداشتند اما امیدشون داشت بیشتر می شد .
مدت ها با ماسک ، زندگی و کار می کردند و سعی می کردند به هم زیاد نزدیک نشوند …
شاید از اون روز ها بود که دیگر فاصله بین آدم ها بیشتر شد .
با شعبه ی جدید خیلی از مشکلات حل شده بود اما بعضی مشکلات اضافه شده بود مثل :
مشتری ها شعبه ر و اشتباه می رفتند ، یا واسه تحویل عکس نمیدونستن کجا برند و یا جای پارک واسه اون همه ماشین نبود و مدیریت هر دو شعبه سخت شده بود و….
و مهم ترینشون حجم کار بیشتر از توانشون بود و از اون طرف اقای مغربی می رفتند کارخونه و تا شب اونجا بودند و شب که خسته میرسیدند خانوم محمدی تو اتلیه بودند برای زدن تم ها.
زندگی مشترکشون تقزیبا تو کار خلاصه می شد و کرونا بود و مسافرت و دورهمی هم نبود ! باشگاه تعطیل بود ورزش هم نمیکردند و به شدت چاق شده بودند . سلامتی شونم از این طرف تو خطر افتاده بود !
مشکلات اقتصادی هم بهتر شده بود اما باز بود !
اقای مغربی که مدیر شرکت فولادی بود و سال ها برای جایگاهش زحمت کشیده بود دیگر شرایط داشت اون رو هم اذیت می کرد و دوست داشت کاری بکند تا مشکلاتشون حل بشود .
شاید گرفتن این تصمیم ماه ها طول کشید اما نوروز 1399 برای آرامش زندگیشون ، از جایگاهی که سال ها براش زحمت کشیده بودند با یه نامه استعفا خداحافظی کردند .
با اومدن اقای مغربی که خیلی از کارها رو انجام میداد ،بابای خانوم محمدی هم کنار اجرا تم ، مدیریت بخش حسابداری رو که تخصصی اصلی اش بود به عهده گرفت .کلی بار مسئولیتی خانوم محمدی هم کم شده بود و آشفتگی ها کم شده بود !
بعد از سال ها کتاب خوندن قشنگترین سرگرمی خانوم محمدی شده بود و ورزش و رژیم رو شروع کرده بود تایم کمتری تو اتلیه بود و برای خودش و خونه و دوستان و زندگی اش وقت میگذاشت .
کم کم به زندگی نرمال برگشته بودند.
اون ها سال ها به یه ثبات نسبی رسیده بودند و تا حدودی تعادل بین کار و زندگی برقرار بود ، بیشتر از ارتقا کمی ،دیگر به فکر رشد کیفی بودند و زمان زیادی رو برای آموزش پرسنل میزاشتند .
تمامی کادشون زیر نظر استاد شبخیز اموزش میدیدن و بعد دوره های خصوصی برای اموزش سبک اتلیه رو با خانوم محمدی میگذروندند ، استاد ها برجسته ای مثل استاد سولی هر سال میومدن برای اموزش پرسنل ها و دوره ی اموزشی مجموعه ای برای ادیت و عکاسی و ورکشاپ نوزادی شروع شده بود .
البته مشتری های قدیمی میدونن که ما هر سال چندین بار نظرسنجی میذاریم تا برای ارتقا خودمون از نظراشون استفاده کنیم .
در اون زمان خیلی ها از مشکلات با انتخاب بچه ها میگفتن ، خیلی ها از اینکه ارایشگر ها باعث دیر کردنشون میشدن میگفتن و مشکلات دو شعبه بودن هم کافی بود .
دوتا روح سرکش خانوم محمدی و اقای مغربی کنار هم ، میگفت که وقتشه از دایره امن شون بزنند بیرون…
اون موقع بود که تصمیم گرفتند یه اتلیه 250 _300 متری اجاره کنند ، تا هر دو شعبه رو یه جا جمع کنند .
تا اینکه یه مجتمع 1200 متری سه طبقه نوساز !
رفتند بازدید و خیلی وسوسه انگیز بودند تا ساعت سه شب از رویاهاشون با همدیگه حرف میزدند که چیکارا میشه کرد و…
اما نرخ اجاره اش چند برابر اون چیز بود که تو ذهنشون داشتند ! اینجا تجاری بود ، نوساز و بر خیابون .
چند روز پشت سر هم با هم حساب کتاب کردند و بالا و پایین کردند و باز هم به این نتیجه میرسیدند که ریسک بزرگی بود.
صاحب ملک شعبه یک ، خانوم موسوی خیلی خانوم خوب بود و همیشه هواشون رو داشت ! و صاحب این مجتمع هم خیلی ادم خوبی بود ولی کلی دودل بودند…
ولی وقتی صاحب مجتمع دید که کل مجتمع رو میخوان کلی امید داد و کلی هم تخفیف!
اینجوری بود که دل رو زدند به دریا و توکل کردند به خدا و قرارداد بسته شد…
بزرگترین نقطه قوت نگاتیو همیشه این بوده ک کارکناش ، اعضای یک خانواده بودند و هستند !
تو سختی ها کنار هم بودند و تو خوشی ها با هم خوش بودند .
بچه ها بعد کار باهم میومدن و ساختمان جدید رو میدیدن و رویا بافی میکردند و ذوق میکردند ، همه دنبال بخش خودشون میگشتن و براش نقشه ها میکشیدن و چرخ میزدند و لذت میبردند…
استرس های مالی اون روز ها و لحظات شیرینی که بچه ها براشون خلق میکردند می شست و می برد و آنها مثل همشه پر از شور و امید بودند .
از اون طرف بچه ها تا 9 شب شیفت میشدن و بعد از اون مشغول جمع آوری وسایل .
همگی میخواستن وسایل ها رو تازه و تمیز ببرن آتلیه ی جدید ، واسه همون کلی کار و تعمیری و رنگ کاری هم انجام میدادند .
و بلاخره بزرگترین روز موعود فرا رسید و بزرگترین آتلیه ی تخصصی کودک کشور رو راه اندازی کرده بودند و حسی که داشتند بی نظیر بود .
و بچه هایی که از 6 _ 7 صبح تا 12_1 شب کار می کردند ! با شور و شوق بدون خستگی .
و چند روز مانده به افتتاحیه خانوم محمدی فهمیدند که سه ماهه باردار بودند و تقریبا اخرین روز هایی بود که در نگاتیو بودند و ازماهه سوم بارداری رفتند مرخصی .